سفارش تبلیغ
صبا ویژن
کتاب -مقاله-پایان نامه
دانش سه گونه است: کتابی گویا و سنّتی دیرینه و«نمی دانم»[=اقراربه نادانی] . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]

نوشته شده توسط:   ُسهراب  

شنبه 87 آذر 23  5:56 عصر

رمز موفقیت و نقش قرآن‏
به نظر مى‏رسد براى موفقیت در هر برنامه و سیاستى، به خصوص در زمینه مسایل تربیتى و فرهنگى و اجتماعى، سه شرط اساسى وجود دارد.
1- درستى و صحت برنامه در جهت رسیدن به هدف مورد نظر؛
2- ایمان و باور نسبت به برنامه و دستورالعمل‏هاى آن؛
3- عمل بر مبناى احکام و دستورالعمل‏هاى مطرح شده در برنامه.
بدیهى است که کدام از شروط سه گانه منتفى باشد کارآیى برنامه مذکور آن طور که باید به ظهور نمى‏رسد و هدف مورد نظر محقق نمى‏شود.
همه ما مى‏گوییم قرآن کلام خدا و برنامه زندگى ما مسلمانان است. اما گفتن تنها و اقرار به این مطلب کافى نیست. اقرار و اظهار در صورتى ایمان به قرآن و دستورات حیات بخش آن محسوب مى‏شود که از اعتقاد و باور قلبى حکایت کند و انسان از عمق جان به قرآن و دستورات امید بخش آن ایمان داشته باشد و در مقابل سخنان و پیام‏هاى الهى تسلیم محض باشد. با چنین ایمان و اعتقاد و باورى است که شرط کارآیى قرآن در هدایت جامعه، یعنى عمل بر مبناى دستورات حیات بخش قرآن، تحقق پیدا مى‏کند.
قرآن کریم مى‏فرماید:
ذلک الکتاب لا ریب فیه هدى للمتقین. الذین یومنون بالغیب و یقیمون الصلوه و مما رزقناهم ینفقون. و الذین یومنون بما انزل الیک و ما انزل من قبلک و بالاخره هم یوقنون. اولئک على هدى من ربهم و اولئک هم المفلحون ? 

آن کتاب الهى که هیچ جاى تردید در آن نیست هدایت‏گر پرهیزکارانى است که ایمان به غیب دارند و نماز را به پا مى‏دارند و از آنچه ما به آنها روزى دادیم انفاق مى‏کنند؛ کسانى که به احکام و دستوراتى که به صورت قرآن بر تو نازل شده ایمان مى‏آورند و کتب آسمانى پیش از تو را باور و به قیامت یقین دارند. چنین انسان‏هایى از هدایت پروردگارشان بهره‏مندند و به رستگارى مى‏رسند.
البته توجه داریم که ایمان داراى درجاتى است و جامعه اسلامى در صورتى مى‏تواند با غلبه بر مشکلات و پیروزى بر دشمنان خود به عزت و عظمت و به تعبیر قرآن کریم فلاح و رستگارى دنیوى و اخروى امیدوار باشد که دست‏اندرکاران فرهنگى جامعه به حکومت دینى و دستورات و احکام قرآن ایمان و از صمیم قلب باور داشته باشند، نه آن که تنها با استفاده ابزارى از دین و فرهنگ دینى مردم، براى کسب وجاهت، خود را معتقد به قرآن معرفى کنند.
در قرآن کریم از انسان‏هایى که به احکام و دستورات الهى ایمان ندارند و تنها براى فریب مسلمانان و رسیدن به مقاصد دنیوى خود اظهار ایمان مى‏کنند به نام منافقین یاد مى‏شود. خصوصیات ظاهرى و باطنى و رفتارى این گروه در آیات متعددى از قرآن کریم بیان شده است.
به هر حال نکته‏اى که در این جا بر آن تاکید مى‏نماییم این است که اگر بخواهیم بر اساس دستورات قرآن زندگى کنیم و این کتاب آسمانى مردم ما را سعادتمند کند، مى‏باید همه مردم و به خصوص دست اندرکاران امور فرهنگى جامعه به قرآن ایمان و اعتقاد داشته باشند و در مقابل این کتاب الهى تسلیم باشند؛ تسلیمى ابراهیم گونه که بر اساس آن، دستورات حیات بخش قرآن را بدون چون و چرا پذیرا باشند.
ابراهیم؛ الگوى تسلیم و بندگى در قرآن کریم‏
قرآن کریم داستان تسلیم بودن حضرت ابراهیم علیه‏السلام در مقابل اوامر و دستورات الهى را الگوى تسلیم و رضا بیان مى‏کند و رمز موفقیت وى در مواجهه با مشکلات و پیروزى او بر مشرکین را در ایمان و صبر و استقامت و توکل بر خداى متعال معرفى مى‏کند و از ما مى‏خواهد تا در مقابل امر خدا و قرآن کریم داراى چنین ایمان و اعتقادى باشیم و در عمل، ابراهیم گونه در اجراى احکام الهى پابرجا و ثابت قدم باشیم.
ما در این جا داستان حضرت ابراهیم علیه‏السلام را در اجراى فرمان خداى متعال، در ماجراى ذبح فرزندش، حضرت اسماعیل علیه‏السلام را به اختصار یادآور مى‏شویم. تا در ضمن آن، روحیه خدا محورى را در فرهنگ توحیدى توضیح داده، نقاط ضعف خود را در مواجهه با قرآن و دستورات نجات بخش آن روشن کنیم و در پرتو آن خوانندگان عزیز را با دردهاى اصلى جامعه آشنا نماییم.
از قرآن کریم استفاده مى‏شود که در تقدیر الهى چنین گذشته بود که حضرت ابراهیم بعد از صد سال بى فرزندى و بعد از انتظارى بس طولانى در دمادم نومیدى صاحب فرزندى شود و این آرزوى فرزندى صالح دارد و وجود فرزند صالح را ادامه وجود و بقاى خویش مى‏داند. پس از تولد اسماعیل، حضرت ابراهیم علیه‏السلام از طرف خداى متعال مامور شد تا فرزند خود را همراه با مادر بزرگوارش به سرزمین مکه ببرد تا در سخت‏ترین شرایط در وادئى که آثارى از آب و حیات در آن به چشم نمى‏خورد تنها بگذارد و به دنبال انجام ماموریت الهى سرزمین مکه را ترک گوید. بعد از چندى، هنگام مراجعت و آن گاه که فرزندش رشد کرده و جوانى مودب و خوش سیما شده است که دیدن جمال زیبایش چشم هر انسانى را خیره مى‏کند و رخسار گلگونش غم‏ها و غصه‏ها را از یاد پدر مى‏برد و رنج هجران و مشکلات را بر او آسان مى‏کند ناگاه در اوج دلبستگى به داشتن چنین فرزندى که شایستگى پیامبرى در او نمایان است، در خواب به او وحى مى‏شود که باید فرزندت را در راه خدا قربانى کنى. راستى شایسته است ایمان و اعتقاد خود را به خدا و قرآن و دستورات الهى و مراتب تسلیم خود را در مقابل خدا با ایمان و مرتبه تسلیم حضرت ابراهیم محک بزنیم تا فاصله بین خود و آنچه را قرآن و خداى متعال از ما خواسته است بهتر درک کنیم و در صدد تقویت ایمان و عمل بر مبناى اعتقاد دینى بیش به دست خویش آن هم در بیدارى نه در خواب مى‏داد ما تاب شنیدنش را نداشتیم چه رسد به این که فرمان و دستور الهى را در قربانى کردن فرزند خود اجرإ؛66 کنیم؛ لکن حضرت ابراهیم علیه‏السلام بى درنگ در صدد اجراى فرمان الهى بر مى‏آید و بدون این که هیچ گونه تردیدى در صحت آنچه بر او وحى شده است به خود راه دهد، که آیا چه مصلحتى در کشتن فرزند بى گناه است، مطلب را با فرزند خویش در میان مى‏گذارد:
فلما بلغ معه السعى قال یا بنى انى ارى فى المنام انى اذبحک فانظر ماذاترى قال یا ابت افعل ما تومر ستجدنى ان شاءالله من الصابرین ? 

آن گاه که فرزندش رشد یافته بود و در هنگام سعى بین صفا و مروه با پدر همراه بود به وى گفت اى فرزندم در عالم رویا چنین دیدم که مى‏باید تو را در راه خدا قربانى کنم نظر تو چیست ؟ ایمان و تسلیم حضرت ابراهیم بدین مرتبه است. اینک مرتبه تسلیم و ایمان فرزند را به تماشا بنشین و اطاعت فرزند در مقابل امر خدا و پدر خویش را نظاره کن و هم چنان از اخلاص و ایمان انسان‏هایى که قلم و بیان از وصف آنها عاجز است در حیرت بمان و در نهادن نام مسلمان بر خویش احتیاط از دست مده.
حضرت اسماعیل این فرزندى که درس تسلیم در مقابل خدا را از پدر خویش فراگرفته، با جوابى فراتر از یک اظهار موافقت، پدر خویش را در اجراى فرمان الهى تشویق مى‏کند که مبادا امر خدا بر زمین بماند. حضرت اسماعیل نیز بدون آن که از فلسفه کشته شدن خویش سوال کند و بى آن که پدر را در اجراى ماموریتش به درنگ و تامل وادار کند به پدر مى‏گوید:
یا ابت افعل ما تومر ستجدنى ان شاءالله من الصابرین 


اى پدر ماموریت خویش را انجام بده، ان شاءالله مرا در اجراى این ماموریت صابر و ثابت قدم خواهى یافت. البته انسان‏هاى بزرگ در انجام همه کارها و به خصوص ماموریت‏هاى بزرگ با استمداد از خداى متعال و توکل بر او تصمیم مى‏گیرند و اقدام مى‏کنند، در تمام کارها از او کمک و یارى مى‏خواهند و با کمال ادب چنین اظهار مى‏کنند که اگر خدا بخواهد و اگر او کمک کند من فلان ماموریت را انجام مى‏دهم. در این جا نیز حضرت اسماعیل به قدرت خویش تکیه نمى‏کند؛ بلکه به پدر خود چنین اظهار مى‏کند که: ستجدنى ان شاءالله من الصابرین؛ ان شاءالله خدا به من کمک کند و من صبر مى‏کنم تا تو در انجام وظیفه الهى خویش موفق شوى.
خداى متعال سیماى حضرت ابراهیم علیه‏السلام و حالت تسلیم حضرت ابراهیم را در مقابل پروردگار از زبان ابراهیم چنین بیان و ترسیم مى‏کند:
انى وجهت وجهى للذى فطر السموات و الارض حنیفا و ما انا من المشرکین ? 

من با ایمانى خالص، روى به خدایى آورده‏ام که آفریننده آسمان‏ها و زمین است و من هرگز با عقیده جاهلانه مشرکان موافق نخواهم بود.
ما باید در مقابل خدا و قرآن، اعتقادى همانند اعتقاد و ایمان ابراهیم علیه‏السلام داشته باشیم، در آن صورت است که دومین شرط اساسى بهره مندى از قرآن کریم، یعنى هدایت جامعه بر مبناى راهنمایى‏هاى قرآن تحقق پیدا مى‏کند.
بنابراین وجود قرآن، بدون ایمان راسخ و اعتقاد قلبى هرگز انسان و جامعه را سعادتمند نمى‏کند البته روشن است که علاوه بر ایمان و اعتقاد، آنچه به برنامه هدایت قرآن عینیت مى‏بخشد تحقق شرط سوم یعنى عمل طبق دستورات قرآن و عینیت بخشیدن به دستورات حیات بخش آن در متن زندگى فردى و اجتماعى است.
فصل دوم: فهم و تفسیر قرآن‏
مشکل اصلى‏
نتیجه فصل گذشته این شد که قرآن کتاب هدایت الهى است و همه ما موظفیم بدان ایمان بیاوریم و با به کار بستن دستورات و احکام آن در زندگى فردى و اجتماعى و الگو قرار دادن آن، زندگى و جامعه خود را بر اساس رهنمودهاى قرآن اداره کنیم تا در دنیا و آخرت سعادتمند شویم. اکنون مى‏خواهیم این پرسش را مطرح کنیم که چرا با این که قرآن، این نسخه شفابخش دردهاى فردى و اجتماعى، در جوامع مسلمین و از جمله در جامعه انقلابى و اسلامى ما وجود دارد در عین حال ما همچنان از بعضى مشکلات به خصوص مشکلات فرهنگى رنج مى‏بریم ؟
احتمالا با استفاده از مطالب گذشته در پاسخ خواهید گفت چون آن طور که مى‏باید به قرآن و دستورات نجات بخش آن عمل نمى‏شود. این پاسخ هر چند صحیح تلقى مى‏شود ولى به نظر مى‏رسد سوال اساسى‏ترى مطرح مى‏شود چرا آن طور که مى‏باید به قرآن عمل نمى‏شود ؟ در واقع چه عواملى باعث مى‏شود حضور قرآن در جامعه کم رنگ و به تدریج مردم از قرآن و فرهنگ دینى و ارزش‏هاى الهى جدا شوند ؟
چون موضوع بحث، قرآن از دیدگاه نهج‏البلاغه است، سوال مذکور را مى‏توانیم به این شکل مطرح کنیم که حضرت على علیه‏السلام مشکل اصلى جامعه ما را در چه مى‏داند و براى حل آن چه راهى فراروى ما مى‏گشاید ؟ براى پاسخ این سوال و توضیح فرمایش حضرت على علیه‏السلام در این زمینه، ابتدا مقدمه‏اى طرح مى‏کنیم و آن گاه به بحث اصلى مى‏پردازیم.
چنان که در فصل پیش بیان شد ایمان به خدا و دستورات الهى و تسلیم در مقابل اوامر خدا از اصلى‏ترین شروط هدایت و بهره مندى از راهنمایى‏هاى قرآن کریم است. ایمان و تسلیم ابراهیم گونه و بارورى با جان عجین مى‏باید تا بتوان از دام‏هاى شیطان در امان ماند. در مشعر معرفت، سنگ ریزه‏هایى مى‏باید جمع آورى نمود تا در هنگام مراجعه به قرآن کریم، شیطان نفس اماره را با آن سنگ ریزه‏ها رمى کرد. باید در مقابل هواهاى نفسانى ایستاد و سخن خدا را بر تمایلات نفسانى مقدم داشت و نفس را از پیش داورى در فهم قرآن کریم منع نمود تا در هنگام مراجعه به آیات الهى و فهم قرآن کریم دچار اشتباه نشد؛ زیرا چنین نیست که هر کس با هر نیتى و با هر روشى سراغ قرآن آمد بتواند درست از آن استفاده کند. در یک جمله، اگر ما بندگى خدا را پذیرفته‏ایم باید خودمان را کاملا تسلیم او کنیم و دل را در گرو اراده و خواست خدا قرار دهیم و با تمام وجود باور داشته باشیم که خدا بهتر از بندگانش مصالح آنها را مى‏داند و جز به صلاح و نفع بندگانش امر و نهى نمى‏کند. تنها با چنین اعتقاد و ایمانى است که امکان فهم درست از این کتاب الهى و بهره مندى از راهنمایى‏هاى حیات بخش آن براى انسان‏ها میسر مى‏شود.
بنابراین اولین و اساسى‏ترین شرط بهره مندى از هدایت الهى، داشتن روحیه تسلیم و پرهیز از هر گونه پیش داورى و خود محورى است. پزشک حاذق، در نسخه‏اى که براى بیمار خود، مى‏نویسد، مصرف داروهایى را الزام و خوردن غذاهایى را تجویز مى‏کند و از خوردن دارو و غذاهایى که درمان و معالجه را به تاخیر مى‏اندازد یا امکان آن را منتفى مى‏کند منع مى‏کند. اما آیا همه دستورهاى پزشک با خواسته‏ها و تمایلات بیمار مطابقت دارد ؟ ممکن است بیمار، برخى از داروهاى تجویز شده را با کمال میل مصرف کند و از بعضى غذاهاى منع شده از روى رغبت پرهیز کند؛ لکن اغلب تمایلات مریض با دستورات پزشک هم خوانى ندارد. گاه مریض تمایل شدید به خوردن ترشى دارد ولى پزشک مصرف ترشى را براى مریض سم کشنده مى‏داند. در این موارد ممکن است مریض در اثر اشتیاق شدید به آن چیز، در تشخیص پزشک شک کند و براى خوردن آن توجیهاتى از پیش خود دست و پا کند. البته انسان در مورد امراض جسمى به لحاظ علاقه شدید به سلامتى خود کمتر حاضر است از دستورهاى پزشک تخلف نماید و غالبا سعى مى‏کند آنها را بر تمایلات شخصى خود ترجیح دهد و به دستورات پزشک معالج به طور کامل عمل کند؛ لکن در مورد امراض روحى کم نیستند انسان‏هایى که تمایلات نفسانى خود را ملاک قضاوت قرار مى‏دهند و بر اساس پیش داورى‏هاى باطل و ذهنیت‏هاى نادرست و هوس‏هاى نابجا در مقام تفسیر دین و احکام الهى بر مى‏آیند.
بدیهى است که با چنین روحیه‏اى امکان فهم صحیح از قرآن و دین منتفى است. حتى اگر فرض بر این باشد که فرد واقعا در صدد فهم درست از دین و قرآن باشد و قصد هرگونه فریب و اغواى دیگران درباره او ممتنع باشد، چون با پیش داورى و ذهنیت نادرست خواسته است قرآن و دین را فهم کند، نمى‏توان تاثیر پیش داورى‏ها و ذهنیت‏هاى مشوب و خواسته‏هاى نفسانى را در بر داشت و فهم او از آیات و روایات کاملا منتفى دانست. البته داستان افرادى که دانسته و با علم و آگاهى براى فریب مردم و تخریب فرهنگ دینى جامعه و به نام قرائت‏هاى مختلف دست به تحریف احکام و دستورات دینى مى‏زنند داستان جداگانه‏اى است که در جاى خود بدان خواهیم پرداخت و علل و انگیزه این تفکر ضد دینى را از دیدگاه نهج‏البلاغه به اختصار و بررسى خواهیم کرد. اکنون ببینیم راه صحیح مراجعه به قرآن و فهم احکام و دستورات آن از دیدگاه حضرت على علیه‏السلام چیست ؟
توصیه حضرت على علیه‏السلام در مواجهه با قرآن‏
امام (ع)، پس از آن بیان نورانى مبنى بر خبر دادن از عالم قیامت و روز واپسین و رضایت پیروان قرآن از اعمال و گذشته خویش و گرفتار بودن متخلفین از قرآن در آن روز، به مردم چنین توصیه مى‏کنند: فکونوا من حرثه القرآن واتباعه؛ از پیروان قرآن باشید، واستدلوه على ربکم؛ قرآن را دلیل‏ ? و گواه بر پروردگار خویش قرار دهید. خدا را از کلام خودش بشناسید، اوصاف 
پروردگار را به وسیله قرآن بشناسید. قرآن راهنمایى است که شما را به سوى خدا راهنمایى مى‏کند. از این راهنماى الهى براى شناخت فرستنده آن استفاده کنید و به خدایى که قرآن معرفى مى‏کند ایمان بیاورید. واستنصحوه على انفسکم؛ شما انسان‏ها به کسى که خیرخواه و دلسوز شما باشد نیاز دارید تا در مواقع لازم شما را نصیحت کند. قرآن را ناصح خود قرار دهید و به نصیحت‏هاى خیر خواهانه‏اش عمل کنید؛ زیرا قرآن نصیحت گر دلسوزى است که هرگز به شما خیانت نمى‏کند و شما را به نیکوترین وجه به صراط مستقیم هدایت مى‏کند.
بنابراین حضرت على علیه‏السلام به مسلمانان و مشتاقان سعادت دنیا و آخرت توصیه مى‏کند که قرآن را راهنماى خود قرار دهید و به نصیحت‏هاى دلسوزانه آن گوش فرا دهید؛ زیرا
ان هذا القرآن یهدى للتى هى اقوم و یبشر المومنین الذین یعملون الصاحات ان لهم اجرا کبیرا ? 

قطعا این قرآن به (( آیینى)) که خود پایدارتر است راه مى‏نماید، و به آن مومنانى که کارهاى شایسته مى‏کنند، مژده مى‏دهد که پاداشى بزرگ بر ایشان خواهد بود.
نکته‏اى که در این قسمت از بحث مورد تاکید است لزوم اعتقاد و باورى با روح و جان عجین، نسبت به مضمون این آیه شریفه است؛ زیرا تا چنین اعتقاد و باورى درباره قرآن، بر روحیه انسان حاکم نباشد و تا انسان خود را به طور کامل در اختیار خدا قرار ندهد و خود را از پیش داورى‏ها و هوس‏هاى نفسانى تخلیه نکند هر لحظه ممکن است در دام وسوسه‏هاى شیطان افتد و گمراه شود. آن گاه که به قرآن کریم مراجعه کند ناخواسته در قرآن نیز به دنبال مطالب و آیاتى مى‏گردد که با خواسته‏هاى نفسانى او موافق به نظر آید.
بدیهى است که همه دستورات و احکام قرآن با خواسته‏هاى نفسانى و امیال حیوانى انسان موافق نیست. انسان به حسب طبیعتش هوس‏ها و خواسته‏هاى دارد و دوست دارد که قرآن نیز به میل او سخن بگوید. بنابراین طبیعى است آن جا که قرآن بر خلاف امیال حیوانى و نفسانى انسان سخن بگوید. انسان چندان روى خوش به آن نشان ندهد و آن جا که آیات موافق با امیال نفسانى او باشد با گشاده رویى استقبال کند. البته همه این فعل و انفعالات، پنهانى و در درون انجام مى‏گیرد ولى آثارش در اعمال و رفتار انسان ظاهر مى‏گردد؛ لذا عقل ایجاب مى‏کند که قبل از مراجعه به قرآن، انسان ذهن خود را از هر گونه پیش داورى تخلیه کند و از همه هوس‏ها و خواسته‏هاى نفسانى خود صرف نظر کند تا با روحیه خدا محورى به مکتب قرآن پا گذارد. در این صورت است که انسان زانوى ادب مى‏زند و با کمال میل پذیراى معارف الهى مى‏شود.
تفسیر به راى‏
بدیهى است دست بر داشتن از هوس‏ها و خواسته‏هاى نفسانى و تسلیم شدن محض در برابر دستورات و احکام الهى و معارف قرآن، نه تنها کار چندان آسانى نمى‏باشد؛ بلکه براى کسانى که از روحیه بندگى و عبودیت چندان قویى برخوردار نیستند چشم پوشى از امیال و خواهش‏هاى نفسانى کارى بسیار مشکل است؛ به همین خاطر نیز آن را جهاد اکبر نام نهاده‏اند.
به نظر مى‏رسد زمینه روحى و روانى تفسیر به راى از این جا ناشى مى‏شود که از یک طرف انسان به خاطر ضعف روحیه بندگى نمى‏تواند از هوس‏ها و خواسته‏هاى نفسانى خود بگذرد و از طرف دیگر شیطان از این زمینه مناسب استفاده مى‏کند و با القائات شیطانى سعى مى‏کند فکر و ذهن چنین انسانى را در برداشت انحرافى و غلط از قرآن و دین جهت دهد و او را گمراه کند. به خصوص اگر این شخص از نظر موقعیت‏هاى اجتماعى داراى موقعیت فرهنگى باشد، فعالیت و وسوسه شیطان و طمع این دشمن قسم خورده در منحرف کردن چنین انسانى جمعى و گروهى را که ممکن است از این انسان حرف شنوى داشته باشند از دین منحرف کند. کم نبودند کسانى که بدون تهذیب نفس، با پیش داورى و قبل از رجوع به قرآن فتوا صادر مى‏کنند و بدون این که کمترین شایستگى و صلاحیت علمى و تخصصى لازم را داشته باشند اظهار نظر مى‏کنند و مى‏گویند قرآن نیز همان نظر ما را دارد. طبیعى است که چنین انسان‏هایى براى آن که به نظرات و خواسته‏هاى نفسانى خود رنگ دینى و قرآنى بزنند به آیاتى مجمل و به حسب ظاهر مبهم تمسک مى‏جویند. بدیهى است با چنین زمینه روحى و پیش داورى قبلى نه تنها ضمانتى براى فهم درست و صحیح از قرآن وجود ندارد، بلکه به طور طبیعى سوء برداشت و انحراف از حق را در پى خواهد داشت.
این نوع برداشت و تفسیر از قرآن در فرهنگ دینى به تفسیر به راى تعبیر مى‏شود و بدترین نوع مواجهه با دین و قرآن محسوب مى‏گردد. قرآن این نوع برخورد با دین و آیات الهى را استهزا مى‏خواند و صریحا آن را نهى مى‏کند:
و لا تتخذوا آیات الله هزوا واذکروا نعمت الله علیکم و ما انزل علیکم من الکتاب و الحکمه یعظکم به واتقوا الله و اعلموا ان الله بکل شى‏ء علیم‏ ? 

آیات و احکام الهى را به استهزا نگیرید و نعمت خداى را بر خود یاد کنید، و آنچه از کتاب و حکمت؛ یعنى احکام و حکمت‏ها بر شما نازل شده است، یاد آور باشید. از معصیت خدا بپرهیزید و بدانید خدا به هر چیز آگاه است.
چنان که قبلا اشاره شد کسانى از هدایت قرآن بهره‏مند مى‏شوند که بدان باور و ایمان داشته باشند، و کسانى که با سوابق ذهنى و پیش داورى در صدد برمى آیند که براى خواسته‏ها و هواهاى نفسانى خود توجیه دینى و قرآنى دست و پا کنند و به راى خویش کلام خدا را تفسیر و توجیه نمایند، از ایمان به خدا بى بهره‏اند. در این جا مناسب است به چند روایت در این زمینه توجه کنیم:
قال رسول الله قال الله جل جلاله ما آمن بى من فسر برایه کلامى ? 

پیامبر از قول خداى متعال نقل مى‏کند که خدا مى‏فرماید هرگز به من ایمان نیاورده است کسى که با راى خویش کلام من را تفسیر کند.
در بیان دیگرى از پیامبر نقل شده است که حضرتش فرمودند:
من فسر القرآن برایه فقد افترى على الله الکذب ? 

کسى که قرآن را به راى و نظر خویش تفسیر کند هر آیینه نابجا به خداوند دروغ نسبت داده است. این تعبیر پیامبر صلى الله علیه و آله از آن روست که کسى که با پیش داورى در صدد بر مى‏آید تا آیات را به نفع خود به نحوى توجیه کند و آن را تفسیر قرآن و کلام الهى بنمایاند، در واقع نظر خود را ملاک قرار داده، آن را به خداى متعال نسبت مى‏دهد. این نوع مراجعه به قرآن و برداشت از کلام الهى به قدرى مذموم و خطرناک است و آن چنان موجب ضلالت گمراهى مى‏شود که مرتکبان چنین گناهى در قیامت به سخت‏ترین عذاب‏ها مبتلا مى‏شوند. پیامبر صلى الله علیه و آله در این زمینه نیز مى‏فرماید:
من فسر القرآن برایه فلیتبوا مقعده من النار ? 

کسى که قرآن را به راى خویش تفسیر کند جایگاهش در قیامت پر از آتش است.
بنابراین براى در امان ماندن از بدترین عذاب‏ها و پرهیز از افترا به خداى متعال و دورى جستن از سقوط در سراشیبى ضلال باید هواهاى نفسانى را کنار گذاشت و به ذات اقدسش که خیر براى انسان نمى‏خواهد ایمان داشت و از خود محورى پرهیز نمود و خدا محورى را در عمق وجود خود حاکم گردانید و خود را تسلیم او نمود.

رهنمود حضرت على علیه‏السلام براى پرهیز از تفسیر به راى‏
چنان که قبلا اشاره شد انسان خواسته‏ها و ذهنیت‏هایى دارد که گاه با نظر قرآن موافق نیست و به حسب طبیعت انسانى خود دوست مى‏دارد قرآن نیز با نظر و خواسته او موافق باشد و گاه حتى به طور ناخودآگاه ممکن است آن ذهنیت‏ها و پیش داورى‏ها در برداشت و فهم او از قرآن تاثیر بگذارد. چون چنین خطرى، هر انسانى را در مقام تفسیر قرآن تهدید مى‏کند و شیطان نیز هر لحظه در پى فرصت است تا با فریب دادن چهره‏هاى فرهنگى، که داعیه فهم دین را نیز دارد، جمعى را از راه حق منحرف کند بسیار بجا و شایسته است به این قسمت از فرمایش حضرت على علیه‏السلام توجهى ویژه داشته باشیم.
حضرت على علیه‏السلام براى در امان ماندن از کج فهمى و پرهیز از انحراف احتمالى مى‏فرماید: واتهموا علیه آرائکم؛ آنگاه که در مقام فهم و ? تفسیر قرآن برمى آیید، پیش داورى‏ها و 
سوابق ذهنى و امیال و آراى خود را در مقابل قرآن تخطئه کنید و آراى شخصى و هواهاى نفسانى خود را کنار بگذارید و به تعبیر حضرت على علیه‏السلام، خود را در مقابل قرآن متهم و تخطئه کنید.
گفتنى است تعبیر مذکور لزوم نهایت احتیاط و رعایت امانت و تقوا را در فهم و برداشت از قرآن کریم مى‏رساند؛ زیرا حضرت على مى‏فرماید آراى خود را در مقابل قرآن نادرست تلقى کنید و با این ذهنیت، که من هیچ نمى‏دانم و آنچه قرآن مى‏گوید حق است، با قرآن روبه‏رو شوید و در صدد فهم و تفسیر قرآن برآیید: واستغشوا فیه اهوائکم؛ هوس‏هاى خود را نابجا و نادرست بدانید تا بتوانید از قرآن درست استفاده کنید، وگرنه همواره در معرض خطا و انحراف هستید.
بنابراین، جوهره دین که همان تسلیم بودن در مقابل خداست، اقتضا مى‏کند انسان مطیع محض خداى متعال باشد و در مقابل احکام خدا و دستورات قرآن کریم، راى و نظر و پیش داورى خود را محکوم به بطلان بداند. وقتى چنین روحیه‏اى بر انسان حاکم باشد بدیهى است قرآن و احکام و دستورات و معارف الهى را بهتر درک مى‏کند و آن گاه که بنا بر تسلیم داشته باشد آنها را با جان و دل پذیرا مى‏باشد.
دو نوع نگرش نسبت به قرآن و معارف دینى‏
در برخورد با معارف دینى و قرآن کریم دو نوع تفکر متفاوت وجود دارد:
1- نگرش و تفکرى که مبتنى بر روحیه تسلیم و بندگى و خدا محورى است؛
2- نگرش و روحیه‏اى که اصل را بر خواسته‏هاى نفسانى انسان قرار مى‏دهد و سعى مى‏کند متون دینى و معارف قرآن را بر طبق خواسته‏هاى نفسانى خود تفسیر و توجیه کند؛ همان تفکرى که به اصطلاح رایج امروز (( اومانیسم))، یعنى انسان محورى را در مقابل خدا محورى مطرح مى‏کند.
به نظر مى‏رسد تقسیم بندى مذکور فراتر از مباحث و مطالب گذشته است؛ زیرا تا کنون فرض بر این بود که دو نوع برداشت از قرآن ممکن است صورت بگیرد که یکى مبتنى بر روحیه تسلیم و بندگى است و دیگرى برداشتى که ممکن است متاثر از خواسته‏هاى نفسانى باشد. بر این اساس، براى آن که در برداشت و فهم قرآن از تفسیر به راى پرهیز شود و قرآن همان گونه که هست فهم گردد توصیه حضرت على علیه‏السلام در این زمینه مبنى بر لزوم پرهیز از پیش داورى و تخلیه ذهن از هواهاى نفسانى را توضیح دادیم. در این نگرش، هر دو گروه مخاطبان کلام حضرت را مسلمان مى‏دانستیم و براى پرهیز از انحراف در دین و سقوط در ورطه تفسیر به راى، به رعایت تقوا و دورى از هواهاى نفس و پیش داورى توصیه مى‏کنیم. اکنون که مساله را عمیق‏تر بررسى مى‏کنیم به نکات دقیق‏ترى مى‏رسیم و به اعجاز کلام على (ع) در تقسیم انسان‏ها در باب بندگى به دو گروه عمده پى مى‏بریم و به روانشناسى حضرتش نسبت به روحیات انسان‏ها در مقابل دین و دستورات الهى بیش از پیش آگاه مى‏شویم.
حضرت على علیه‏السلام با بیان دو شاخص عمده انسان‏ها را بر اساس آنها به دو گروه اصلى تقسیم مى‏کنند و با بیان ویژگى‏هایى براى هر گروه، آن دو را معرفى مى‏کنند که ذیلا به آنها اشاره مى‏کنیم: گروهى که با تمام وجود بندگى خدا را پذیرفته‏اند و در صدد تا با هواهاى نفسانى خویش مبارزه کنند و خواست و اراده خدا را بر خواست و تمایلات نفسانى خود مقدم مى‏دارند. طبیعى است که چنین انسان‏هایى قرآن، این کتاب آسمانى را از صمیم قلب مى‏پذیرند و دستورات و معارف آن را به جان و دل خریدارند و در مقام عمل آن را الگو قرار داده، در راه برپایى شعایر آن کوشا هستند.
حضرت على علیه‏السلام در وصف این گروه مى‏فرمایند:
ان من احب عباد الله عبد اعانه الله على نفسه ? 

محبوب‏ترین بندگان خدا در پیشگاه خدا بنده‏اى است که خدا او را در مبارزه با خواسته‏هاى نفسانى‏اش یارى کند. آن گاه بعد از بیان اوصاف گروه مذکور به بیان جایگاه قرآن در بین چنین انسان‏هایى پرداخته، مى‏فرمایند:
قد امکن الکتاب من زمامه فهو قائده و امامه، یحل حیث حل ثقله و ینزل حیث کان منزله‏

این گروه، که همان گروه مومنان هستند، کسانى‏اند که زمام خود را به دست قرآن کریم سپرده‏اند، پس قرآن جلودار و امام و رهبر آنهاست، هر جا قرآن بار مى‏اندازد و فرمان ایست مى‏دهد، آنها نیز توقف مى‏کنند و مى‏ایستند. توقف و حرکت آنها تابع قرآن است. این گروه، قرآن و حقایق دین را به عنوان یک سلسله واقعیت‏هاى عینى پذیرفته‏اند و به آنها باور دارند. اینان احکام و دستورات دین و قرآن کریم را حاکى از واقعیت‏هایى عینى، که رعایت آنها با سعادت انسان رابطه مستقیم دارد، مى‏دانند و عدم رعایت آنها را موجب بازماندن از سعادت دنیا و آخرت مى‏شمارند.
از آن جا که چنین انسان‏هایى از پیش خود راى و نظرى ندارند و براى دین و کتب آسمانى و آموزه‏ها و دستورات الهى واقعیت عینى قایلند و معتقد به وجود رابطه على و معلولى بین آنها و مصالح انسان هستند، تمام سعى خود را در فهم درست از قرآن به کار مى‏گیرند تا همان که قرآن دستور مى‏دهد بفهمند و بدان عمل کنند.
2- درست در نقطه مقابل دیدگاه گروه اول، کسانى چنین مى‏پندارند که قرآن یا هر متن دینى و کتاب آسمانى دیگر، تابع ذهنیت‏هاى خود افراد است نه این که خود گویاى مطالب قطعى و مشخصى باشد؛ یعنى قرآن یا هر متن دینى دیگر بدون معنا و محتواست و هیچ هدفى در باب آن منظور نیست؛ لکن از آن جا که هر انسانى داراى ذهنیت‏هاى خاصى است که این ذهنیت‏ها برآمده از زمینه‏هاى تربیتى، خانوادگى، اجتماعى و غیره مى‏باشد آن گاه که با قرآن مواجه مى‏شود بر اساس ذهنیت‏هاى خود مطالبى را از قرآن برداشت مى‏کند، نه این که قرآن آن مطالب را بگوید؛ بلکه این فهم اوست که در قالب قرآن مطرح مى‏شود. بدیهى است با چنین نگرش و اعتقاد، دین و قرآن و آیات و احکام آن الفاظ و قالب‏هایى تلقى مى‏شوند که از هر گونه محتوایى تهى‏اند و این ذهنیت‏هاى انسان است که به این الفاظ معنا و مفهوم مى‏بخشد. بر اساس پندار مذکور چنین اظهار مى‏شود که قرآن و یا هر متن دینى دیگر، سخنى براى گفتن ندارد؛ بلکه هر کسى که بر اساس ذهنیت خودش از قرآن و متون دینى مطالبى را برداشت مى‏کند. بدیهى است که این نوع نگرش هر چند به ظاهر از دین و قرآن و آموزه‏ها و معارف دینى سخن به میان مى‏آورد؛ ولى در واقع درصدد به بازى گرفتن و تمسخر دین و متدینان است.



 
لیست کل یادداشت های این وبلاگ