نوشته شده توسط: ُسهراب
رمز موفقیت و نقش قرآن
به نظر مىرسد براى موفقیت در هر برنامه و سیاستى، به خصوص در زمینه مسایل تربیتى و فرهنگى و اجتماعى، سه شرط اساسى وجود دارد.
1- درستى و صحت برنامه در جهت رسیدن به هدف مورد نظر؛
2- ایمان و باور نسبت به برنامه و دستورالعملهاى آن؛
3- عمل بر مبناى احکام و دستورالعملهاى مطرح شده در برنامه.
بدیهى است که کدام از شروط سه گانه منتفى باشد کارآیى برنامه مذکور آن طور که باید به ظهور نمىرسد و هدف مورد نظر محقق نمىشود.
همه ما مىگوییم قرآن کلام خدا و برنامه زندگى ما مسلمانان است. اما گفتن تنها و اقرار به این مطلب کافى نیست. اقرار و اظهار در صورتى ایمان به قرآن و دستورات حیات بخش آن محسوب مىشود که از اعتقاد و باور قلبى حکایت کند و انسان از عمق جان به قرآن و دستورات امید بخش آن ایمان داشته باشد و در مقابل سخنان و پیامهاى الهى تسلیم محض باشد. با چنین ایمان و اعتقاد و باورى است که شرط کارآیى قرآن در هدایت جامعه، یعنى عمل بر مبناى دستورات حیات بخش قرآن، تحقق پیدا مىکند.
قرآن کریم مىفرماید:
ذلک الکتاب لا ریب فیه هدى للمتقین. الذین یومنون بالغیب و یقیمون الصلوه و مما رزقناهم ینفقون. و الذین یومنون بما انزل الیک و ما انزل من قبلک و بالاخره هم یوقنون. اولئک على هدى من ربهم و اولئک هم المفلحون ?
آن کتاب الهى که هیچ جاى تردید در آن نیست هدایتگر پرهیزکارانى است که ایمان به غیب دارند و نماز را به پا مىدارند و از آنچه ما به آنها روزى دادیم انفاق مىکنند؛ کسانى که به احکام و دستوراتى که به صورت قرآن بر تو نازل شده ایمان مىآورند و کتب آسمانى پیش از تو را باور و به قیامت یقین دارند. چنین انسانهایى از هدایت پروردگارشان بهرهمندند و به رستگارى مىرسند.
البته توجه داریم که ایمان داراى درجاتى است و جامعه اسلامى در صورتى مىتواند با غلبه بر مشکلات و پیروزى بر دشمنان خود به عزت و عظمت و به تعبیر قرآن کریم فلاح و رستگارى دنیوى و اخروى امیدوار باشد که دستاندرکاران فرهنگى جامعه به حکومت دینى و دستورات و احکام قرآن ایمان و از صمیم قلب باور داشته باشند، نه آن که تنها با استفاده ابزارى از دین و فرهنگ دینى مردم، براى کسب وجاهت، خود را معتقد به قرآن معرفى کنند.
در قرآن کریم از انسانهایى که به احکام و دستورات الهى ایمان ندارند و تنها براى فریب مسلمانان و رسیدن به مقاصد دنیوى خود اظهار ایمان مىکنند به نام منافقین یاد مىشود. خصوصیات ظاهرى و باطنى و رفتارى این گروه در آیات متعددى از قرآن کریم بیان شده است.
به هر حال نکتهاى که در این جا بر آن تاکید مىنماییم این است که اگر بخواهیم بر اساس دستورات قرآن زندگى کنیم و این کتاب آسمانى مردم ما را سعادتمند کند، مىباید همه مردم و به خصوص دست اندرکاران امور فرهنگى جامعه به قرآن ایمان و اعتقاد داشته باشند و در مقابل این کتاب الهى تسلیم باشند؛ تسلیمى ابراهیم گونه که بر اساس آن، دستورات حیات بخش قرآن را بدون چون و چرا پذیرا باشند.
ابراهیم؛ الگوى تسلیم و بندگى در قرآن کریم
قرآن کریم داستان تسلیم بودن حضرت ابراهیم علیهالسلام در مقابل اوامر و دستورات الهى را الگوى تسلیم و رضا بیان مىکند و رمز موفقیت وى در مواجهه با مشکلات و پیروزى او بر مشرکین را در ایمان و صبر و استقامت و توکل بر خداى متعال معرفى مىکند و از ما مىخواهد تا در مقابل امر خدا و قرآن کریم داراى چنین ایمان و اعتقادى باشیم و در عمل، ابراهیم گونه در اجراى احکام الهى پابرجا و ثابت قدم باشیم.
ما در این جا داستان حضرت ابراهیم علیهالسلام را در اجراى فرمان خداى متعال، در ماجراى ذبح فرزندش، حضرت اسماعیل علیهالسلام را به اختصار یادآور مىشویم. تا در ضمن آن، روحیه خدا محورى را در فرهنگ توحیدى توضیح داده، نقاط ضعف خود را در مواجهه با قرآن و دستورات نجات بخش آن روشن کنیم و در پرتو آن خوانندگان عزیز را با دردهاى اصلى جامعه آشنا نماییم.
از قرآن کریم استفاده مىشود که در تقدیر الهى چنین گذشته بود که حضرت ابراهیم بعد از صد سال بى فرزندى و بعد از انتظارى بس طولانى در دمادم نومیدى صاحب فرزندى شود و این آرزوى فرزندى صالح دارد و وجود فرزند صالح را ادامه وجود و بقاى خویش مىداند. پس از تولد اسماعیل، حضرت ابراهیم علیهالسلام از طرف خداى متعال مامور شد تا فرزند خود را همراه با مادر بزرگوارش به سرزمین مکه ببرد تا در سختترین شرایط در وادئى که آثارى از آب و حیات در آن به چشم نمىخورد تنها بگذارد و به دنبال انجام ماموریت الهى سرزمین مکه را ترک گوید. بعد از چندى، هنگام مراجعت و آن گاه که فرزندش رشد کرده و جوانى مودب و خوش سیما شده است که دیدن جمال زیبایش چشم هر انسانى را خیره مىکند و رخسار گلگونش غمها و غصهها را از یاد پدر مىبرد و رنج هجران و مشکلات را بر او آسان مىکند ناگاه در اوج دلبستگى به داشتن چنین فرزندى که شایستگى پیامبرى در او نمایان است، در خواب به او وحى مىشود که باید فرزندت را در راه خدا قربانى کنى. راستى شایسته است ایمان و اعتقاد خود را به خدا و قرآن و دستورات الهى و مراتب تسلیم خود را در مقابل خدا با ایمان و مرتبه تسلیم حضرت ابراهیم محک بزنیم تا فاصله بین خود و آنچه را قرآن و خداى متعال از ما خواسته است بهتر درک کنیم و در صدد تقویت ایمان و عمل بر مبناى اعتقاد دینى بیش به دست خویش آن هم در بیدارى نه در خواب مىداد ما تاب شنیدنش را نداشتیم چه رسد به این که فرمان و دستور الهى را در قربانى کردن فرزند خود اجرإ؛66 کنیم؛ لکن حضرت ابراهیم علیهالسلام بى درنگ در صدد اجراى فرمان الهى بر مىآید و بدون این که هیچ گونه تردیدى در صحت آنچه بر او وحى شده است به خود راه دهد، که آیا چه مصلحتى در کشتن فرزند بى گناه است، مطلب را با فرزند خویش در میان مىگذارد:
فلما بلغ معه السعى قال یا بنى انى ارى فى المنام انى اذبحک فانظر ماذاترى قال یا ابت افعل ما تومر ستجدنى ان شاءالله من الصابرین ?
آن گاه که فرزندش رشد یافته بود و در هنگام سعى بین صفا و مروه با پدر همراه بود به وى گفت اى فرزندم در عالم رویا چنین دیدم که مىباید تو را در راه خدا قربانى کنم نظر تو چیست ؟ ایمان و تسلیم حضرت ابراهیم بدین مرتبه است. اینک مرتبه تسلیم و ایمان فرزند را به تماشا بنشین و اطاعت فرزند در مقابل امر خدا و پدر خویش را نظاره کن و هم چنان از اخلاص و ایمان انسانهایى که قلم و بیان از وصف آنها عاجز است در حیرت بمان و در نهادن نام مسلمان بر خویش احتیاط از دست مده.
حضرت اسماعیل این فرزندى که درس تسلیم در مقابل خدا را از پدر خویش فراگرفته، با جوابى فراتر از یک اظهار موافقت، پدر خویش را در اجراى فرمان الهى تشویق مىکند که مبادا امر خدا بر زمین بماند. حضرت اسماعیل نیز بدون آن که از فلسفه کشته شدن خویش سوال کند و بى آن که پدر را در اجراى ماموریتش به درنگ و تامل وادار کند به پدر مىگوید:
یا ابت افعل ما تومر ستجدنى ان شاءالله من الصابرین
?
اى پدر ماموریت خویش را انجام بده، ان شاءالله مرا در اجراى این ماموریت صابر و ثابت قدم خواهى یافت. البته انسانهاى بزرگ در انجام همه کارها و به خصوص ماموریتهاى بزرگ با استمداد از خداى متعال و توکل بر او تصمیم مىگیرند و اقدام مىکنند، در تمام کارها از او کمک و یارى مىخواهند و با کمال ادب چنین اظهار مىکنند که اگر خدا بخواهد و اگر او کمک کند من فلان ماموریت را انجام مىدهم. در این جا نیز حضرت اسماعیل به قدرت خویش تکیه نمىکند؛ بلکه به پدر خود چنین اظهار مىکند که: ستجدنى ان شاءالله من الصابرین؛ ان شاءالله خدا به من کمک کند و من صبر مىکنم تا تو در انجام وظیفه الهى خویش موفق شوى.
خداى متعال سیماى حضرت ابراهیم علیهالسلام و حالت تسلیم حضرت ابراهیم را در مقابل پروردگار از زبان ابراهیم چنین بیان و ترسیم مىکند:
انى وجهت وجهى للذى فطر السموات و الارض حنیفا و ما انا من المشرکین ?
من با ایمانى خالص، روى به خدایى آوردهام که آفریننده آسمانها و زمین است و من هرگز با عقیده جاهلانه مشرکان موافق نخواهم بود.
ما باید در مقابل خدا و قرآن، اعتقادى همانند اعتقاد و ایمان ابراهیم علیهالسلام داشته باشیم، در آن صورت است که دومین شرط اساسى بهره مندى از قرآن کریم، یعنى هدایت جامعه بر مبناى راهنمایىهاى قرآن تحقق پیدا مىکند.
بنابراین وجود قرآن، بدون ایمان راسخ و اعتقاد قلبى هرگز انسان و جامعه را سعادتمند نمىکند البته روشن است که علاوه بر ایمان و اعتقاد، آنچه به برنامه هدایت قرآن عینیت مىبخشد تحقق شرط سوم یعنى عمل طبق دستورات قرآن و عینیت بخشیدن به دستورات حیات بخش آن در متن زندگى فردى و اجتماعى است.
فصل دوم: فهم و تفسیر قرآن
مشکل اصلى
نتیجه فصل گذشته این شد که قرآن کتاب هدایت الهى است و همه ما موظفیم بدان ایمان بیاوریم و با به کار بستن دستورات و احکام آن در زندگى فردى و اجتماعى و الگو قرار دادن آن، زندگى و جامعه خود را بر اساس رهنمودهاى قرآن اداره کنیم تا در دنیا و آخرت سعادتمند شویم. اکنون مىخواهیم این پرسش را مطرح کنیم که چرا با این که قرآن، این نسخه شفابخش دردهاى فردى و اجتماعى، در جوامع مسلمین و از جمله در جامعه انقلابى و اسلامى ما وجود دارد در عین حال ما همچنان از بعضى مشکلات به خصوص مشکلات فرهنگى رنج مىبریم ؟
احتمالا با استفاده از مطالب گذشته در پاسخ خواهید گفت چون آن طور که مىباید به قرآن و دستورات نجات بخش آن عمل نمىشود. این پاسخ هر چند صحیح تلقى مىشود ولى به نظر مىرسد سوال اساسىترى مطرح مىشود چرا آن طور که مىباید به قرآن عمل نمىشود ؟ در واقع چه عواملى باعث مىشود حضور قرآن در جامعه کم رنگ و به تدریج مردم از قرآن و فرهنگ دینى و ارزشهاى الهى جدا شوند ؟
چون موضوع بحث، قرآن از دیدگاه نهجالبلاغه است، سوال مذکور را مىتوانیم به این شکل مطرح کنیم که حضرت على علیهالسلام مشکل اصلى جامعه ما را در چه مىداند و براى حل آن چه راهى فراروى ما مىگشاید ؟ براى پاسخ این سوال و توضیح فرمایش حضرت على علیهالسلام در این زمینه، ابتدا مقدمهاى طرح مىکنیم و آن گاه به بحث اصلى مىپردازیم.
چنان که در فصل پیش بیان شد ایمان به خدا و دستورات الهى و تسلیم در مقابل اوامر خدا از اصلىترین شروط هدایت و بهره مندى از راهنمایىهاى قرآن کریم است. ایمان و تسلیم ابراهیم گونه و بارورى با جان عجین مىباید تا بتوان از دامهاى شیطان در امان ماند. در مشعر معرفت، سنگ ریزههایى مىباید جمع آورى نمود تا در هنگام مراجعه به قرآن کریم، شیطان نفس اماره را با آن سنگ ریزهها رمى کرد. باید در مقابل هواهاى نفسانى ایستاد و سخن خدا را بر تمایلات نفسانى مقدم داشت و نفس را از پیش داورى در فهم قرآن کریم منع نمود تا در هنگام مراجعه به آیات الهى و فهم قرآن کریم دچار اشتباه نشد؛ زیرا چنین نیست که هر کس با هر نیتى و با هر روشى سراغ قرآن آمد بتواند درست از آن استفاده کند. در یک جمله، اگر ما بندگى خدا را پذیرفتهایم باید خودمان را کاملا تسلیم او کنیم و دل را در گرو اراده و خواست خدا قرار دهیم و با تمام وجود باور داشته باشیم که خدا بهتر از بندگانش مصالح آنها را مىداند و جز به صلاح و نفع بندگانش امر و نهى نمىکند. تنها با چنین اعتقاد و ایمانى است که امکان فهم درست از این کتاب الهى و بهره مندى از راهنمایىهاى حیات بخش آن براى انسانها میسر مىشود.
بنابراین اولین و اساسىترین شرط بهره مندى از هدایت الهى، داشتن روحیه تسلیم و پرهیز از هر گونه پیش داورى و خود محورى است. پزشک حاذق، در نسخهاى که براى بیمار خود، مىنویسد، مصرف داروهایى را الزام و خوردن غذاهایى را تجویز مىکند و از خوردن دارو و غذاهایى که درمان و معالجه را به تاخیر مىاندازد یا امکان آن را منتفى مىکند منع مىکند. اما آیا همه دستورهاى پزشک با خواستهها و تمایلات بیمار مطابقت دارد ؟ ممکن است بیمار، برخى از داروهاى تجویز شده را با کمال میل مصرف کند و از بعضى غذاهاى منع شده از روى رغبت پرهیز کند؛ لکن اغلب تمایلات مریض با دستورات پزشک هم خوانى ندارد. گاه مریض تمایل شدید به خوردن ترشى دارد ولى پزشک مصرف ترشى را براى مریض سم کشنده مىداند. در این موارد ممکن است مریض در اثر اشتیاق شدید به آن چیز، در تشخیص پزشک شک کند و براى خوردن آن توجیهاتى از پیش خود دست و پا کند. البته انسان در مورد امراض جسمى به لحاظ علاقه شدید به سلامتى خود کمتر حاضر است از دستورهاى پزشک تخلف نماید و غالبا سعى مىکند آنها را بر تمایلات شخصى خود ترجیح دهد و به دستورات پزشک معالج به طور کامل عمل کند؛ لکن در مورد امراض روحى کم نیستند انسانهایى که تمایلات نفسانى خود را ملاک قضاوت قرار مىدهند و بر اساس پیش داورىهاى باطل و ذهنیتهاى نادرست و هوسهاى نابجا در مقام تفسیر دین و احکام الهى بر مىآیند.
بدیهى است که با چنین روحیهاى امکان فهم صحیح از قرآن و دین منتفى است. حتى اگر فرض بر این باشد که فرد واقعا در صدد فهم درست از دین و قرآن باشد و قصد هرگونه فریب و اغواى دیگران درباره او ممتنع باشد، چون با پیش داورى و ذهنیت نادرست خواسته است قرآن و دین را فهم کند، نمىتوان تاثیر پیش داورىها و ذهنیتهاى مشوب و خواستههاى نفسانى را در بر داشت و فهم او از آیات و روایات کاملا منتفى دانست. البته داستان افرادى که دانسته و با علم و آگاهى براى فریب مردم و تخریب فرهنگ دینى جامعه و به نام قرائتهاى مختلف دست به تحریف احکام و دستورات دینى مىزنند داستان جداگانهاى است که در جاى خود بدان خواهیم پرداخت و علل و انگیزه این تفکر ضد دینى را از دیدگاه نهجالبلاغه به اختصار و بررسى خواهیم کرد. اکنون ببینیم راه صحیح مراجعه به قرآن و فهم احکام و دستورات آن از دیدگاه حضرت على علیهالسلام چیست ؟
توصیه حضرت على علیهالسلام در مواجهه با قرآن
امام (ع)، پس از آن بیان نورانى مبنى بر خبر دادن از عالم قیامت و روز واپسین و رضایت پیروان قرآن از اعمال و گذشته خویش و گرفتار بودن متخلفین از قرآن در آن روز، به مردم چنین توصیه مىکنند: فکونوا من حرثه القرآن واتباعه؛ از پیروان قرآن باشید، واستدلوه على ربکم؛ قرآن را دلیل ? و گواه بر پروردگار خویش قرار دهید. خدا را از کلام خودش بشناسید، اوصاف
پروردگار را به وسیله قرآن بشناسید. قرآن راهنمایى است که شما را به سوى خدا راهنمایى مىکند. از این راهنماى الهى براى شناخت فرستنده آن استفاده کنید و به خدایى که قرآن معرفى مىکند ایمان بیاورید. واستنصحوه على انفسکم؛ شما انسانها به کسى که خیرخواه و دلسوز شما باشد نیاز دارید تا در مواقع لازم شما را نصیحت کند. قرآن را ناصح خود قرار دهید و به نصیحتهاى خیر خواهانهاش عمل کنید؛ زیرا قرآن نصیحت گر دلسوزى است که هرگز به شما خیانت نمىکند و شما را به نیکوترین وجه به صراط مستقیم هدایت مىکند.
بنابراین حضرت على علیهالسلام به مسلمانان و مشتاقان سعادت دنیا و آخرت توصیه مىکند که قرآن را راهنماى خود قرار دهید و به نصیحتهاى دلسوزانه آن گوش فرا دهید؛ زیرا
ان هذا القرآن یهدى للتى هى اقوم و یبشر المومنین الذین یعملون الصاحات ان لهم اجرا کبیرا ?
قطعا این قرآن به (( آیینى)) که خود پایدارتر است راه مىنماید، و به آن مومنانى که کارهاى شایسته مىکنند، مژده مىدهد که پاداشى بزرگ بر ایشان خواهد بود.
نکتهاى که در این قسمت از بحث مورد تاکید است لزوم اعتقاد و باورى با روح و جان عجین، نسبت به مضمون این آیه شریفه است؛ زیرا تا چنین اعتقاد و باورى درباره قرآن، بر روحیه انسان حاکم نباشد و تا انسان خود را به طور کامل در اختیار خدا قرار ندهد و خود را از پیش داورىها و هوسهاى نفسانى تخلیه نکند هر لحظه ممکن است در دام وسوسههاى شیطان افتد و گمراه شود. آن گاه که به قرآن کریم مراجعه کند ناخواسته در قرآن نیز به دنبال مطالب و آیاتى مىگردد که با خواستههاى نفسانى او موافق به نظر آید.
بدیهى است که همه دستورات و احکام قرآن با خواستههاى نفسانى و امیال حیوانى انسان موافق نیست. انسان به حسب طبیعتش هوسها و خواستههاى دارد و دوست دارد که قرآن نیز به میل او سخن بگوید. بنابراین طبیعى است آن جا که قرآن بر خلاف امیال حیوانى و نفسانى انسان سخن بگوید. انسان چندان روى خوش به آن نشان ندهد و آن جا که آیات موافق با امیال نفسانى او باشد با گشاده رویى استقبال کند. البته همه این فعل و انفعالات، پنهانى و در درون انجام مىگیرد ولى آثارش در اعمال و رفتار انسان ظاهر مىگردد؛ لذا عقل ایجاب مىکند که قبل از مراجعه به قرآن، انسان ذهن خود را از هر گونه پیش داورى تخلیه کند و از همه هوسها و خواستههاى نفسانى خود صرف نظر کند تا با روحیه خدا محورى به مکتب قرآن پا گذارد. در این صورت است که انسان زانوى ادب مىزند و با کمال میل پذیراى معارف الهى مىشود.
تفسیر به راى
بدیهى است دست بر داشتن از هوسها و خواستههاى نفسانى و تسلیم شدن محض در برابر دستورات و احکام الهى و معارف قرآن، نه تنها کار چندان آسانى نمىباشد؛ بلکه براى کسانى که از روحیه بندگى و عبودیت چندان قویى برخوردار نیستند چشم پوشى از امیال و خواهشهاى نفسانى کارى بسیار مشکل است؛ به همین خاطر نیز آن را جهاد اکبر نام نهادهاند.
به نظر مىرسد زمینه روحى و روانى تفسیر به راى از این جا ناشى مىشود که از یک طرف انسان به خاطر ضعف روحیه بندگى نمىتواند از هوسها و خواستههاى نفسانى خود بگذرد و از طرف دیگر شیطان از این زمینه مناسب استفاده مىکند و با القائات شیطانى سعى مىکند فکر و ذهن چنین انسانى را در برداشت انحرافى و غلط از قرآن و دین جهت دهد و او را گمراه کند. به خصوص اگر این شخص از نظر موقعیتهاى اجتماعى داراى موقعیت فرهنگى باشد، فعالیت و وسوسه شیطان و طمع این دشمن قسم خورده در منحرف کردن چنین انسانى جمعى و گروهى را که ممکن است از این انسان حرف شنوى داشته باشند از دین منحرف کند. کم نبودند کسانى که بدون تهذیب نفس، با پیش داورى و قبل از رجوع به قرآن فتوا صادر مىکنند و بدون این که کمترین شایستگى و صلاحیت علمى و تخصصى لازم را داشته باشند اظهار نظر مىکنند و مىگویند قرآن نیز همان نظر ما را دارد. طبیعى است که چنین انسانهایى براى آن که به نظرات و خواستههاى نفسانى خود رنگ دینى و قرآنى بزنند به آیاتى مجمل و به حسب ظاهر مبهم تمسک مىجویند. بدیهى است با چنین زمینه روحى و پیش داورى قبلى نه تنها ضمانتى براى فهم درست و صحیح از قرآن وجود ندارد، بلکه به طور طبیعى سوء برداشت و انحراف از حق را در پى خواهد داشت.
این نوع برداشت و تفسیر از قرآن در فرهنگ دینى به تفسیر به راى تعبیر مىشود و بدترین نوع مواجهه با دین و قرآن محسوب مىگردد. قرآن این نوع برخورد با دین و آیات الهى را استهزا مىخواند و صریحا آن را نهى مىکند:
و لا تتخذوا آیات الله هزوا واذکروا نعمت الله علیکم و ما انزل علیکم من الکتاب و الحکمه یعظکم به واتقوا الله و اعلموا ان الله بکل شىء علیم ?
آیات و احکام الهى را به استهزا نگیرید و نعمت خداى را بر خود یاد کنید، و آنچه از کتاب و حکمت؛ یعنى احکام و حکمتها بر شما نازل شده است، یاد آور باشید. از معصیت خدا بپرهیزید و بدانید خدا به هر چیز آگاه است.
چنان که قبلا اشاره شد کسانى از هدایت قرآن بهرهمند مىشوند که بدان باور و ایمان داشته باشند، و کسانى که با سوابق ذهنى و پیش داورى در صدد برمى آیند که براى خواستهها و هواهاى نفسانى خود توجیه دینى و قرآنى دست و پا کنند و به راى خویش کلام خدا را تفسیر و توجیه نمایند، از ایمان به خدا بى بهرهاند. در این جا مناسب است به چند روایت در این زمینه توجه کنیم:
قال رسول الله قال الله جل جلاله ما آمن بى من فسر برایه کلامى ?
پیامبر از قول خداى متعال نقل مىکند که خدا مىفرماید هرگز به من ایمان نیاورده است کسى که با راى خویش کلام من را تفسیر کند.
در بیان دیگرى از پیامبر نقل شده است که حضرتش فرمودند:
من فسر القرآن برایه فقد افترى على الله الکذب ?
کسى که قرآن را به راى و نظر خویش تفسیر کند هر آیینه نابجا به خداوند دروغ نسبت داده است. این تعبیر پیامبر صلى الله علیه و آله از آن روست که کسى که با پیش داورى در صدد بر مىآید تا آیات را به نفع خود به نحوى توجیه کند و آن را تفسیر قرآن و کلام الهى بنمایاند، در واقع نظر خود را ملاک قرار داده، آن را به خداى متعال نسبت مىدهد. این نوع مراجعه به قرآن و برداشت از کلام الهى به قدرى مذموم و خطرناک است و آن چنان موجب ضلالت گمراهى مىشود که مرتکبان چنین گناهى در قیامت به سختترین عذابها مبتلا مىشوند. پیامبر صلى الله علیه و آله در این زمینه نیز مىفرماید:
من فسر القرآن برایه فلیتبوا مقعده من النار ?
کسى که قرآن را به راى خویش تفسیر کند جایگاهش در قیامت پر از آتش است.
بنابراین براى در امان ماندن از بدترین عذابها و پرهیز از افترا به خداى متعال و دورى جستن از سقوط در سراشیبى ضلال باید هواهاى نفسانى را کنار گذاشت و به ذات اقدسش که خیر براى انسان نمىخواهد ایمان داشت و از خود محورى پرهیز نمود و خدا محورى را در عمق وجود خود حاکم گردانید و خود را تسلیم او نمود.
رهنمود حضرت على علیهالسلام براى پرهیز از تفسیر به راى
چنان که قبلا اشاره شد انسان خواستهها و ذهنیتهایى دارد که گاه با نظر قرآن موافق نیست و به حسب طبیعت انسانى خود دوست مىدارد قرآن نیز با نظر و خواسته او موافق باشد و گاه حتى به طور ناخودآگاه ممکن است آن ذهنیتها و پیش داورىها در برداشت و فهم او از قرآن تاثیر بگذارد. چون چنین خطرى، هر انسانى را در مقام تفسیر قرآن تهدید مىکند و شیطان نیز هر لحظه در پى فرصت است تا با فریب دادن چهرههاى فرهنگى، که داعیه فهم دین را نیز دارد، جمعى را از راه حق منحرف کند بسیار بجا و شایسته است به این قسمت از فرمایش حضرت على علیهالسلام توجهى ویژه داشته باشیم.
حضرت على علیهالسلام براى در امان ماندن از کج فهمى و پرهیز از انحراف احتمالى مىفرماید: واتهموا علیه آرائکم؛ آنگاه که در مقام فهم و ? تفسیر قرآن برمى آیید، پیش داورىها و
سوابق ذهنى و امیال و آراى خود را در مقابل قرآن تخطئه کنید و آراى شخصى و هواهاى نفسانى خود را کنار بگذارید و به تعبیر حضرت على علیهالسلام، خود را در مقابل قرآن متهم و تخطئه کنید.
گفتنى است تعبیر مذکور لزوم نهایت احتیاط و رعایت امانت و تقوا را در فهم و برداشت از قرآن کریم مىرساند؛ زیرا حضرت على مىفرماید آراى خود را در مقابل قرآن نادرست تلقى کنید و با این ذهنیت، که من هیچ نمىدانم و آنچه قرآن مىگوید حق است، با قرآن روبهرو شوید و در صدد فهم و تفسیر قرآن برآیید: واستغشوا فیه اهوائکم؛ هوسهاى خود را نابجا و نادرست بدانید تا بتوانید از قرآن درست استفاده کنید، وگرنه همواره در معرض خطا و انحراف هستید.
بنابراین، جوهره دین که همان تسلیم بودن در مقابل خداست، اقتضا مىکند انسان مطیع محض خداى متعال باشد و در مقابل احکام خدا و دستورات قرآن کریم، راى و نظر و پیش داورى خود را محکوم به بطلان بداند. وقتى چنین روحیهاى بر انسان حاکم باشد بدیهى است قرآن و احکام و دستورات و معارف الهى را بهتر درک مىکند و آن گاه که بنا بر تسلیم داشته باشد آنها را با جان و دل پذیرا مىباشد.
دو نوع نگرش نسبت به قرآن و معارف دینى
در برخورد با معارف دینى و قرآن کریم دو نوع تفکر متفاوت وجود دارد:
1- نگرش و تفکرى که مبتنى بر روحیه تسلیم و بندگى و خدا محورى است؛
2- نگرش و روحیهاى که اصل را بر خواستههاى نفسانى انسان قرار مىدهد و سعى مىکند متون دینى و معارف قرآن را بر طبق خواستههاى نفسانى خود تفسیر و توجیه کند؛ همان تفکرى که به اصطلاح رایج امروز (( اومانیسم))، یعنى انسان محورى را در مقابل خدا محورى مطرح مىکند.
به نظر مىرسد تقسیم بندى مذکور فراتر از مباحث و مطالب گذشته است؛ زیرا تا کنون فرض بر این بود که دو نوع برداشت از قرآن ممکن است صورت بگیرد که یکى مبتنى بر روحیه تسلیم و بندگى است و دیگرى برداشتى که ممکن است متاثر از خواستههاى نفسانى باشد. بر این اساس، براى آن که در برداشت و فهم قرآن از تفسیر به راى پرهیز شود و قرآن همان گونه که هست فهم گردد توصیه حضرت على علیهالسلام در این زمینه مبنى بر لزوم پرهیز از پیش داورى و تخلیه ذهن از هواهاى نفسانى را توضیح دادیم. در این نگرش، هر دو گروه مخاطبان کلام حضرت را مسلمان مىدانستیم و براى پرهیز از انحراف در دین و سقوط در ورطه تفسیر به راى، به رعایت تقوا و دورى از هواهاى نفس و پیش داورى توصیه مىکنیم. اکنون که مساله را عمیقتر بررسى مىکنیم به نکات دقیقترى مىرسیم و به اعجاز کلام على (ع) در تقسیم انسانها در باب بندگى به دو گروه عمده پى مىبریم و به روانشناسى حضرتش نسبت به روحیات انسانها در مقابل دین و دستورات الهى بیش از پیش آگاه مىشویم.
حضرت على علیهالسلام با بیان دو شاخص عمده انسانها را بر اساس آنها به دو گروه اصلى تقسیم مىکنند و با بیان ویژگىهایى براى هر گروه، آن دو را معرفى مىکنند که ذیلا به آنها اشاره مىکنیم: گروهى که با تمام وجود بندگى خدا را پذیرفتهاند و در صدد تا با هواهاى نفسانى خویش مبارزه کنند و خواست و اراده خدا را بر خواست و تمایلات نفسانى خود مقدم مىدارند. طبیعى است که چنین انسانهایى قرآن، این کتاب آسمانى را از صمیم قلب مىپذیرند و دستورات و معارف آن را به جان و دل خریدارند و در مقام عمل آن را الگو قرار داده، در راه برپایى شعایر آن کوشا هستند.
حضرت على علیهالسلام در وصف این گروه مىفرمایند:
ان من احب عباد الله عبد اعانه الله على نفسه ?
محبوبترین بندگان خدا در پیشگاه خدا بندهاى است که خدا او را در مبارزه با خواستههاى نفسانىاش یارى کند. آن گاه بعد از بیان اوصاف گروه مذکور به بیان جایگاه قرآن در بین چنین انسانهایى پرداخته، مىفرمایند:
قد امکن الکتاب من زمامه فهو قائده و امامه، یحل حیث حل ثقله و ینزل حیث کان منزله
این گروه، که همان گروه مومنان هستند، کسانىاند که زمام خود را به دست قرآن کریم سپردهاند، پس قرآن جلودار و امام و رهبر آنهاست، هر جا قرآن بار مىاندازد و فرمان ایست مىدهد، آنها نیز توقف مىکنند و مىایستند. توقف و حرکت آنها تابع قرآن است. این گروه، قرآن و حقایق دین را به عنوان یک سلسله واقعیتهاى عینى پذیرفتهاند و به آنها باور دارند. اینان احکام و دستورات دین و قرآن کریم را حاکى از واقعیتهایى عینى، که رعایت آنها با سعادت انسان رابطه مستقیم دارد، مىدانند و عدم رعایت آنها را موجب بازماندن از سعادت دنیا و آخرت مىشمارند.
از آن جا که چنین انسانهایى از پیش خود راى و نظرى ندارند و براى دین و کتب آسمانى و آموزهها و دستورات الهى واقعیت عینى قایلند و معتقد به وجود رابطه على و معلولى بین آنها و مصالح انسان هستند، تمام سعى خود را در فهم درست از قرآن به کار مىگیرند تا همان که قرآن دستور مىدهد بفهمند و بدان عمل کنند.
2- درست در نقطه مقابل دیدگاه گروه اول، کسانى چنین مىپندارند که قرآن یا هر متن دینى و کتاب آسمانى دیگر، تابع ذهنیتهاى خود افراد است نه این که خود گویاى مطالب قطعى و مشخصى باشد؛ یعنى قرآن یا هر متن دینى دیگر بدون معنا و محتواست و هیچ هدفى در باب آن منظور نیست؛ لکن از آن جا که هر انسانى داراى ذهنیتهاى خاصى است که این ذهنیتها برآمده از زمینههاى تربیتى، خانوادگى، اجتماعى و غیره مىباشد آن گاه که با قرآن مواجه مىشود بر اساس ذهنیتهاى خود مطالبى را از قرآن برداشت مىکند، نه این که قرآن آن مطالب را بگوید؛ بلکه این فهم اوست که در قالب قرآن مطرح مىشود. بدیهى است با چنین نگرش و اعتقاد، دین و قرآن و آیات و احکام آن الفاظ و قالبهایى تلقى مىشوند که از هر گونه محتوایى تهىاند و این ذهنیتهاى انسان است که به این الفاظ معنا و مفهوم مىبخشد. بر اساس پندار مذکور چنین اظهار مىشود که قرآن و یا هر متن دینى دیگر، سخنى براى گفتن ندارد؛ بلکه هر کسى که بر اساس ذهنیت خودش از قرآن و متون دینى مطالبى را برداشت مىکند. بدیهى است که این نوع نگرش هر چند به ظاهر از دین و قرآن و آموزهها و معارف دینى سخن به میان مىآورد؛ ولى در واقع درصدد به بازى گرفتن و تمسخر دین و متدینان است.